turk donyasi
زبان،تاریخ و فرهنگ مردم ترک
درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وبلاگ اینجانب سر میزنید خوشحالم. در ارائه و جمع آوری مطالب این وبلاگ سعی شده است مطالب مفید راجع به زبان ، فرهنگ و تاریخ مردم ترک از اکثر سایتها و وبلاگهای ایرانی و سایر کشورها به خصوص کشورهای ترک زبان دنیا استفاده شده است و در واقع گلچینی از مطالب سایت های مختلف است که در قالب یک وبلاگ جمع شده است. و سعی شده است با ارائه مطالب آموزش و همچنین لینک های مفید به یادگیران زبان ترکی کمکی کوچک کرده باشیم .خواهشمند است ما را از نظرات سازنده تان بی نصیب نفرمایید. ترکون دیلی تک سوگیلی ایستکلی دیل اولماز آیری دیله قاتسون بو اصیل دیل اصیل اولماز
نويسندگان
چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 7:10 :: نويسنده : داوود بدرزاده
فارسی را پاس بداریم تورکی را ترک کنیم

1.فارسی را بعنوان33مین گویش عربی(گویش:لهجه),پاس بداریم ترکی را بعنوان سومین زبان زنده و توانمند دنیا ترک کنیم.
2.پارسی را با 60 میلیون متکلم پاس بداریم ،ترکی را با 500میلیون متکلم ترک کنیم!!!! آیا این انصاف هست؟
3.پارسی را با 2500سال قدمت پاس بداریم ،ترکی را با 7200سال قدمت ترک بکنیم.
4. پارسی را با4000واژه اصیل پاس بداریم اما تورکی را با ۱۰۰.۰۰۰واژه اصیل ترک... بکنیم.
5.پارسی را با 60تا70فعل اصلی پاس بداریم ،تورکی را با3500فعل اصلی ترک بکنیم.
6.پارسی را با 350فعل غیر اصلی پاس بداریم ، تورکی را با ۲۴.۰۰۰فعل غیر اصلیترک بکنیم.
7.پارسی را با 11زمان فعلی پاس بداریم، تورکی را با 46 زمان فعلی ترک بکنیم.
8.پارسی را که 7%از کلماتش ریشه دارند پاس بداریم، تورکی را که 100%ازکلماتش ریشه دارند را ترک بکنیم
9.پارسی را بعنوان زبان اقلیت مردم ایران پاس بداریم، تورکی را بعنوان زبان اکثریتمردم ایران ترک بکنبم
10.پارسی را با 6 آوا پاس بداریم ، تورکی را با 9 آوا((کاملترین آوای خلقت))ترک بکنیم
11. پارسی را بعنوان زبان محلی پاس بداریم ، تورکی را بعنوان زبان بین المللی ترکبکنیم.
12. پارسی را بعنوان گلچینی از زبانهای دیگر پاس بداریم ، تورکی را بعنوانشاهکارزبان و ادبیات بشری ترک بکنیم.
13. پارسی را بخاطر عدم کارائی کامپیوتری پاس بداریم، تورکی را بعنوان استانداردپایه فونتیکی ویندوز ترک بکنیم.
۱۴ .بارسی را برای زبان شعر باس بداریم ترکی را بعنوان زبان ارسال دیتاهای رادارهای جهان ترک بداریم
15. پارسی زبان معدودی افغانی و تاجیکی راپاس بداریم، تورکی زبان استاندارد یونسکو در اروپا و آمریکا را ترک بکنیم.
16. پارسی را با ۹۷.۰۰۰عنوان کتاب در دنیا پاس بداریم، تورکی را با۴۵۰.۰۰۰ عنوانکتاب در دنیا ترک بکنیم.
17. پارسی را که هرگز خط نگارش نداشته پاس بداریم، تورکی صاحب اولین، دومین و سومین خط بشری را ترک بکنیم.
18. پارسی را با 3 درجه صفت پاس بداریم ، تورکی را با5 درجه صفت ترک بکنیم.
19. پارسی با شاهنامه ای ملحمه سرا پاس بداریم، تورکی را با دَ دَ ه قورقودِ حماسه سرا ترک بکنیم.
20. پارسی عاری از قوانین آوایی را پاس بداریم، تورکی با قوانین ملود یک بین اصوات و حروف را ترکبکنیم!
...و و و .......!!!!!!!!!!See More

آزادسازي نخست آزربايجان  توسط اردوي امپراتوري عثماني- ژانويه ١٩١٥

مئهران باهارلي

 

نيروهاي عثماني در قرن بيستم دو بار اقدام به نجات آزربايجان  و آزادسازي مركز سياسي آن تبريز كرده اند. بار نخست از اوائل ژانويه ١٩١٥ تا آخر همان ماه به مدت سه هفته و بار دوم از اوائل ژوئن سال ١٩١٨ تا اوائل ماه نوامبر همان سال به مدت چهار ماه و سه هفته. اين مقاله به بررسي اجمالي نخستين آزادسازي آزربايجان  توسط اردوي امپراتوري عثماني مي پردازد.

 

شيطان سازي پان ايرانيستها و روس پرستها از عثماني

تاريخ قرون وسطي پر است از قتال، كشتارها و جنگهاي بيهوده و بيمعني بين توده هاي ترك ساكن در ايران-آزربايجان امروزي و قلمرو عثماني. متاسفانه در اكثر موارد مانند دوره صفويان، دسته اول مسبب و مسئول اصلي فجايع مذكور شمرده مي شود. اما تركهاي عثماني بويژه از آغاز قرن بيستم در رابطه با تركهاي ساكن در ايران و آزربايجان، سياستهاي بسيار درست و دور انديشانه اي انتخاب كرده و به صورت متحد و ضامن امنيت آنها عمل كرده اند. تاريخ رسمي دولت ايران و تاريخنگاري پان ايرانيستي، علي رغم اين واقعيت، اردوي عثماني در آزربايجان  در دهه هاي نخستين قرن بيستم را "اشغالگر" مي نماياند. در حاليكه مردم ترك اين سرزمين آنرا "منجي" و "آزاديبخش" خود مي نامند. كمكهاي همه جانبه مجاهدين ترك عثماني به مردم آزربايجان در سالهاي حركت مشروطه٬ نجات آزربايجان شمالي در جنگ اول جهاني از اشغال روسيه تزاري، پايان دادن به قتل عام و كشتار خلق ترك در شمال آزربايجان توسط داشناكهاي ارمني، آزادسازي مناطق اشغالي آزربايجان  از دست روسيه تزاري و نجات مردم آزبايجان  از قتل عام داشناكهاي ارمني و جيلوهاي آسوري در سالهاي جنگ جهاني اول٬ تنها چند نمونه از ياري و اتحاد تركهاي عثماني با تركهاي ساكن در ايران و آزربايجان در حيطه آزاديها و امنيت عمومي آنها است. در سالهاي اخير نيز پان ايرانيستهاي بنيادگراي شيعي، "قصد عثماني براي انحلال ايران شيعي" را به اتهام "اشغالگري" آنها افزوده اند. چنانچه روحاني ترك تبار اما پان ايرانيست و بنيادگرا، خسروشاهي در اينباره چنين مي گويد: ("به علاوه آزربايجان شاهد بزرگ ترين يورش هاي سلاطين عثماني براي از ميان برداشتن و انحلال ايران شيعي و پس از آن قرار گرفتن در مركز نبردهاي نابرابر با روسيه تزاري بوده است. منبع: نهضت آزاديستان و شهيد شيخ محمد خياباني اثري جديد از استاد خسروشاهي(

مخفي نمودن و يا واژگونه نماياندن سياستهاي مثبت دولت عثماني در قبال مسائل ملي تركان ساكن در ايران و آزربايجان  در ربع اول قرن بيستم، در ضمن يكي از مولفه هاي جعل و تحريف تاريخ ملت ترك و وطن آزربايجان  توسط استعمار روس و فارس و ترك تباران فارس زده و روس پرست مي باشد. چرا كه سياستهاي عثماني و بويژه دو حركت اتحاد و ترقي و اتحاد اسلام نقش عظيمي در زدن نخستين جرقه خودآگاهي ملي تركي در ميان تركان آزربايجان  – در هر دو مقياس نخبگان و توده مردم - و روند ملت شوندگي آنها به معني مدرن در اوائل قرن بيستم داشته است. برخي از اين تدابير و سياستهاي آينده نگرانه عثماني در آزربايجان  چنين اند:

-ايجاد فضاي فرهنگي تركي در آزربايجان ، -انتشار نشريات تماما تركي زبان، -تاسيس مدارس تركي زبان در شهرهاي مختلف، -تشويق گذار به الفباي لاتيني تركي، -تشويق به تركي سازي نامهاي خارجي اماكن، -كاربرد زبان تركي در مناسبات رسمي (انجام سخنرانيها، صدور قبوض، نشر اعلانها، ...)، -تبليغ شعار اتحاد اسلام براي پايان دادن به اختلافات فرقه اي و مذهبي و فاناتيسم اسلامي كه عامل مهمي در جلوگيري از رشد شعور ملي تركي در ميان تركان آزربايجان بود، -طراحي پرچم مستقل براي آزربايجان  براي نخستين بار در تاريخ، -سازماندهي مقاومت مسلحانه مردمي ترك در برابر متجاوزين ارمني-آسوري در مناطق غربي آزربايجان ، -مقابله با اشغال آزربايجان  توسط روسيه تزاري، -آزادسازي بسياري از شهرهاي اشغال شده آزربايجان  توسط اشغالگران روس و متحدان ارمني و آسوري آنها، -زمينه سازي ديپلماتيك براي تاسيس دولت محلي آزربايجان  و حتي استقلال و يا الحاق آن به عثماني، -....

فتح نخست آزربايجان  بدست اردوي نجات بخش عثماني: ۹ ژانويه ١٩١٥ تا آخر ژانويه ١٩١٥- سه هفته

در سال ١٩٠٩ روسيه تزاري به بهانه عدم وجود امنيت در تبريز، تمام آزربايجان  را به اشغال خود درآورد و با مناطق سرحدي آزربايجان  با عثماني همسايه گرديد. بدين ترتيب شمال غرب ايران عملا از قلمرو دولت ايران خارج شد. با آغاز جنگ جهاني اول در سال ١٩١٤و درگيري مستقيم عثماني و روسيه، دولت عثماني نتوانست حضور قواي نظامي روس در آزربايجان و در مرزهاي شرقي خود را تحمل كند. لذا از دولت قاجاريه –حكمران اسمي آزربايجان - خواستار خارج نمودن روسها از آزربايجان شد. دولت قاجاريه كه عملا حاكميتي در آزربايجان نداشت، مسأله را با روسها در ميان نهاد ولي روسها نه تنها به اين درخواست مشروع وقعي ننهادند، بلكه به تحكيم حضور نظامي خود، ماندگار كردن اشغال آزربايجان  توسط اردوي تزاري اقدام نمودند. در اين راستا سرفرماندهي ارتش روسيه در قفقاز تصميم گرفت واحدهاي نظامي موجود در شمالغرب ايران را تحت عنوان (سپاه آزربايجان) به فرماندهي ژنرال چرنوزوبوف تقويت و تجديد سازمان دهد. از اهداف اصلي اين نيرو آماده كردن مقدمات براي گشودن جبهه اي جديد بر عليه عثماني از شرق و حفظ امنيت محور ارتباطي جلفا-خوي- سلماس و اورميه بود كه مسير مناسبي براي وصول به عراق امروزين و آبهاي گرم و بالفعل درآوردن جاه طلبيهاي ارضي روسيه تزاري محسوب مي شد. استقرار هواداران و عمال محلي مسيحي روسها يعني دستجات مسلح ارامنه و آسوريها در منطقه آزربايجان نيز بر اهميت اين كريدور افزود.

دولت عثماني كه حركات نظامي و سياسي روسيه و عمال مسيحي ارمني-آسوري آنها در آزربايجان  را از نزديك رصد مي كرد، در اين اوان تصميم به اقدام يك جانبه و سد نمودن منويات روسيه در آزربايجان  گرفت. متعاقبا دو ماه و يك هفته پس از درگيري رسمي امپراتوري عثماني در جنگ جهاني اول در اواخر ماه اكتبر سال ١٩١٤، روز ۹ ژانويه (۲۰ دي) سال ١٩١٥قواي متحده ترك (اردوي نجات بخش عثماني به همراهي نيروهاي مسلح مركب از تركان آزربايجان ) پيروزمندانه وارد شهر تبريز شد و با مناطق مرزي آزربايجان شمالي همسايه گرديد. حضور قواي عثماني در سال ۱۹۱٥ در تبريز، مركز سياسي آزربايجان كمتر از سه هفته ادامه يافت.

تركيب قواي متحد ترك (آزربايجان - عثماني) در نخستين آزادسازي آزربايجان

در دوره مورد بحث قاطبه سياسيون و نخبگان ترك آزربايجان ، عثماني و اردوي عثماني را – بر خلاف روسيه تزاري و اردوي روس- نه تنها اشغالگر نمي دانستند، بلكه نجات بخش ملت ترك و منجي آزربايجان  مي شمردند. براي استفاده از اين تمايل و نيرو بود كه همزمان با آغاز جنگ جهاني اول و درگيري قواي روسيه و عثماني در خاك آزربايجان، مقامات عثماني در اقدامي اوليه و زمينه ساز، خطيب مشهور "عمر ناجي" را به آزربايجان  فرستادند تا با متشكل كردن گروههاي پارتيزاني و مردمي تركان آزربايجان  كه متحد طبيعي عثمانيان در مقابل قواي اشغالگر و متجاوز روسيه بودند، قسمتي از نيروهاي آنها را از جبهه هاي جنگ با عثماني بيرون نمايد. عمر ناجي همراه با روشني بيك، چركس ادهم و رشيد بيك به داخل آزربايجان آمد و ماموريت محوله را به خوبي انجام داد. عمر ناجي، افسر عاليرتبه عثماني، خطيبي برجسته و شاعر، عضو هئيت مديره جمعيت اتحاد و ترقي، از اعضاي تشكيلات مخصوصه عثماني، همرزم و دوست ميرزا سعيد سلماسي مبارز ترك در سالهاي انقلاب مشروطيت در آزربايجان بود. (وي كه حتي مصطفي كمال آتاتورك را نيز تحت تاثير خود قرار داده بود، به عنوان مامور تشكيلات مخصوصه در جبهه قفقاز و ايران، در آزربايجان شمالي و  انجام ماموريت نموده، در اين مناطق به متشكل نمودن گروههاي پارتيزاني متشكل از تركان آزربايجان بر عليه اشغالگران روس دست زده و خود در عمليات پارتيزاني شركت كرده است(.

 

پس از آن عثمانيان براي آزادسازي آزربايجان  در صدد اعزام نيروي نظامي به ايران برآمدند. خواست آنها اين بود كه آزاديخواهان و مجاهدان ترك آزربايجان  كه پس از اشغال آزربايجان  توسط ارتش تزاري روسيه به عثماني مهاجرت كرده و يا بدان پناهنده شده بودند به ايران برگشته، به اتفاق آنان براي آزادسازي آزربايجان  با سربازان روسيه وارد جنگ شوند. اين خواست عملي شد و دو ستون مسلح از مهاجرين ترك آزربايجان  تشكيل گرديد. در گرماگرم نبرد ساري قاميش در شرق تركيه، كه بخشي از نيروهاي روسيه مستقر در آزربايجان  به آن حدود انتقال داده شده بود، نيروهاي عثماني به همراه گروهي از مجاهدان ترك آزربايجان  و گروه هاي انبوهي از كردان قلمرو عثماني از غرب آزربايجان به سوي مركز و شرق آن و در قالب دو ستون پيشروي كردند.

پيشگام هر دو ستون متشكل از تركان آزربايجان ، كه يكي از مرز بازرگان و از سوي اورميه و ديگري از مرز بانه و از سوي ساوجبلاغ به سوي شرق در حال حركت بود، مجاهدان ترك آزربايجان  و كردان عثماني بودند و سپاهيان عثماني از پشت آنها حركت مي كردند. در ستون نخست دويست تن از شخصيتهاي ترك آزربايجان  از جمله امير حشمت نيساري، حاجي ميرزا آقا بلوري، ميرزا نورالله خان يكاني، حيدرخان عمواوغلي، نوبري، اميرخيزي، هاشم خان، نصرت الله خان، فارس الملك، حسين خان فشنگچي، (پسيان؟) و ديگران جاي داشتند. اين گروه تركان آزربايجان  همراه گروه هايي از كردان عثماني قبل از قشون عثماني وارد ايران گرديد و ضمن تعقيب روسها و ضربه زنيهاي مكرر به آنها تا حوالي شهر اورميه پيش روي كرد و نيروهاي روس را در موانه در دو فرسخي اورميه شكست داد. روسها ناچارا از سوي روستاي انهر به شهر اورميه كه تحت اشغال خود داشتند عقب نشيني كردند. در اين موضع، بخش ايرانگراي ستون مذكور (امير حشمت نيساري، ...) در خيانتي آشكار و گويا در مخالفت با انديشه سركردگان نيروهاي عثماني براي فتح شهر اورميه بنام دولت عثماني از ستون جدا شده و به جاي آزادسازي تبريز، خود را از طريق موصل و بغداد به تهران رساند. اما بقيه ستون به رهبري زنده ياد حاجي ميرزاآقا بلوري (از نخستين نمايندگان ترك گرائي دمكراتيك در آزربايجان ) همچنان تا تبريز با قشون عثماني و در تركيب نيروهاي متحده ترك همراهي و پيشروي كردند. ستون دوم از مجاهدان ترك آزربايجان  و دسته هاي كردان به فرماندهي زنده ياد حسين آقا فشنگچي كه پيشاپيش نيروهاي متحده ترك از مرز بانه و از طريق ساوجبلاغ جنگ كنان به آزربايجان وارد شده بودند، سرانجام همراه عساكر اردوي نجات بخش عثماني داخل تبريز شده و آنرا گشودند. ستون سومي از داوطلبان ترك آزربايجاني و كرد عثماني، به فرماندهي ابراهيم فوزي بيك چند روز بعد وارد تبريز آزاد شد.

همكاري توده ترك آزربايجان  با اردوي نجات بخش عثماني در آزادسازي نخست آزربايجان

در سالهاي جنگ جهاني اول بسيار بيشتر از نخبگان و سياسيون، توده ترك آزربايجان  به عثماني و اردوي عثماني به چشم فرشته نجات خود مي نگريست. پيش از آن سالها، در دوره بسيج و بي طرفي نيز عثماني در سراسر ايران و به ويژه در آزربايجان محبوبيت و نفوذ فوق العاده اي داشت. از اينرو پيشروي نيروهاي عثماني در آزربايجان با استقبال زايد الوصف توده هاي ترك صورت مي گرفت. از ساكنان مسير اين نيروها تنها ارامنه و آسوري ها با آنان دشمني مي ورزيدند و تركها و كردها و حتي يهوديان كه توسط دو گروه قومي مذكور مورد تجاوزات و مظالم روزافزوني قرار داشتند، كلا با آنها روي موافق نشان مي دادند و از آنها حمايت مي نمودند. عموم مردم مسلمان منطقه نيز از متحدين و به ويژه عثمانيها به بيرون راندن روسها و پايان دادن به استيلاي تزاريسم تجاوزگر اميد داشتند. از سوي ديگر ايرانيان هوادار آلمان نيز، پرچم عثماني را بر فراز خانه هاي خود به اهتزاز درآورده و تحت الحمايگي عثماني را پذيرفته بودند.

اقبال توده ترك در آزربايجان به عثماني و اردوي عثماني و تمايلات و احساسات مثبت كل مردم ايران نسبت به آنها آنچنان همگاني، عميق و نيرومند بود كه ”دولت ايران– كه پس از دوره مشروطه به حاكميت فارسگرايان در آمده بود- ابتدا در صدد بر آمد تا با نيروهاي عثماني وارد جنگ شود، اما چون در آن موقع تمايلات و احساسات مردم ايران نسبت به تركان عثماني را بسيار نيرومند يافت، صرفا به اعتراضات ديپلماتيك به دولت عثماني كفايت كرد". وزير مختار روسيه در تهران نيز، كه از احساسات دوستانه ايرانيها به ويژه تركها نسبت به عثمانيها و نيز از نفرت ايشان نسبت به روسها خبر داشت، در جريان مذاكره با وزير خارجه ايران در همين روزها در تقلائي عاجزانه براي ايجاد دشمني بين تركان ايران-آزربايجان و عثماني از طريق تحريك تعصبات مذهبي و كشمكش سني-شيعي، بدين نكته اعتراف مي كند: "ممكن است بعضي ها به مناسبت اين كه عثمانيها مسلمان و هم مذهب هستند، احساسات آنها متمايل به عثماني ها باشد. اگرچه اين دليل منطقي است، ولي نبايد تاريخ را فراموش كنند و در خاطر نياورند كه هيچ وقت عثمانيها با ايرانيها دوست نبوده اند و در هيچ موقع از خصومت هم خودداري نكرده اند". (ترفند استعماري دشمن نشان دادن عثمانيها كه براي تحميق تركان ساكن در ايران و آزربايجان  ساخته و پرداخته شده، تاكتيكي است كه امروز نيز عينا و به طور گسترده اي از سوي پان ايرانيستها، آزربايجانگرايان كلاسيك روس پرست و دولت جمهوري اسلامي ايران بكار مي رود).

آزادسازي تبريز

در تبريز پايتخت آزربايجان تحت اشغال روسيه نيز وضعيت به همين منوال بود. چنانچه به نوشته ليتن كنسول آلمان در تبريز "در آن شهر تحت اشغال نظاميان روسي، تقريبا از هر دو خانه يكي به پرچم عثماني مزين گرديد". در چنين وضعيتي خبر پيشروي قواي متحد ترك آزربايجاني-عثماني به طرف شرق آزربايجان، بويژه آزادسازي خوي به دست قواي متحد ترك آزربايجاني-عثماني و انتقال سربازان روسي مستقر در آنجا به آناتولي باعث هيجان و به شوق و غليان آمدن مردم تبريز شد. انتشار اخبار بسته شدن راه تبريز ـ جلفا و حركت قواي متحد ترك آزربايجاني-عثماني بسوي تبريز باعث وحشت سربازان روسي باقي مانده در شهر و فرار آنها و بسياري از خارجيان و ارامنه و انتقال موجودي بانك روس به روسيه شد.

با نزديك شدن قواي متحد آزربايجان -عثماني به شهر تبريز، گروههايي از مردم تبريز به پيشواز نيروهاي آزاديبخش در سردري (سردورد) رفتند. قواي متحد ترك آزربايجاني-عثماني به فرماندهي احمد مختار شمخال، شامل عده اي از مبارزان ترك آزربايجان  و از آن جمله زنده يادان حاجي ميرزا آقا بلوري سركرده گروه اول و حسين آقا فشنگچي سركرده گروه دوم در روز ۹ ژانويه ١٩١٥ (۲۰ دي) وارد شهر تبريز شدند و در اينجا نيز مورد استقبال پرشور توده مردم ترك قرار گرفتند. كسروي مورخ پان ايرانيست ضد ترك كه در آن روزها خود در تبريز حضور داشته، احوال شهر تبريز و شوق زايد الوصف ساكنان آن را چنين توصيف كرده است : "شهر، حال بس شگفتي داشت و پس از پنج سال اندوه و خواري نخستين بار بود كه يك شور و شادي در مردم ديده مي شد. سپاه روس و بيرون رفتن از تبريز چيزي بود كه هيچگاه گمان نرفتي، و چون در اين هنگام مجاهدان (ترك) تبريز و دسته هاي كرد و عثماني از مراغه بيرون آمده و آهنگ شهر كرده بودند و مردم آن را شنيده و گريختن روسيان را از رهگذر آن مي شماردند و از انگيزه درست آگاهي در ميان نبود از اينرو روسيان را براي هميشه رفته مي پنداشتند و گمان بازگشت نمي بردند، و همچون كساني كه از زندان بيرون آمده باشند، بهمديگر مژده داده ، شادماني مي نمودند".

پس از وارد شدن قواي متحده ترك آزربايجاني-عثماني آشكار مي شود كه تعداد آنها چندان زياد نبوده و از آن توده اندك كمتر از ۶۰۰ نفر - را نمي شد بعنوان يك نيروي جنگي آزموده حساب كرد. ليتن كنسول آلمان در تبريز، در باره دلبستگي و محبت شديد توده ترك به عثمانيان در سرتاسر آزربايجان  كه منجر به بزرگ نماياندن لشكر عثماني عازم تبريز و واداشتن روسيان به فرار و تخليه شهر شد چنين مي گويد :"تمام سكنه آن ايالت، با آن نفرت شديد خود از روسها، همگي باهم همدست شده بودند كه هر يك بسهم خود به اجراي آن بلوف بزرگ كمك كنند . . . آن اغراق گوييها در مورد تعداد نيرويي كه در حال پيش آمدن بود، همه و همه در جهت اجراي هدفي مشترك بود كه روسها را به اشتباه اندازند، آنان را بترسانند و از شهر بيرون كنند. آيا نبايد ملتي را كه چنان كاري را توانست انجام دهد، مورد تحسين قرار دارد؟"

فرمانده نيروهاي متحده ترك در نخستين روزهاي ورود به شهر با انتشار اعلانهايي به زبانهاي فارسي و تركي تأثير مثبتي بر افكار عمومي گذارد. او ضمن برسميت شناختن استقلال ايران، خطاب به مردم اعلام داشت كساني را كه به بهانه اخذ مداخل براي مردم شهر ايجاد مزاحمت مي كنند، به وي معرفي كنند تا به مجازات عمل خود برسند. ابراهيم فوزي بيك كه در مقام فرماندهي بقيه داوطلبان ترك آزربايجاني و كرد عثماني، چند روز بعد وارد تبريز شده بود نيز، اعلام كرد كه "عثمانيها براي غارت به تبريز نيامده اند، بلكه آنان تنها و تنها تصفيه آن ايالت از روسها و خدمت به اسلام است".

در دوره حاكميت كوتاه مدت عثمانيان بر آزربايجان  در اين برهه زماني و يا آزادسازي نخستين آن توسط دولت عثماني، توده مردم ترك به طور گسترده اي در سرتاسر آزربايجان با حاكميت جديد و از جان و دل همكاري نمودند. در تبريز و شرق آزربايجان اين همكاري و دلبستگي توده هاي ترك به نيروهاي نجات بخش عثماني، به جهت اخراج سالداتها و قزاقها و دراگونها از شهر و پايان دادن به ظلم و ستم اشغالگران روسي؛ و در غرب آزربايجان به سبب پايان دادن به كشت و كشتارهاي بيرحمانه و بلاانقطاع توده هاي بي دفاع ترك توسط دستجات مسلح ارمني و آسوري بود.

عقب نشيني نيروهاي متحده ترك و اشغال مجدد آزربايجان  توسط ارتش تزاري روسيه

قشون روس جاي سپرده به عساكر عثماني، پس از عقب نشيني از تبريز فراتر از مرند نرفته بود و درگيري هاي آن با نيروهاي عثماني در حوالي گردنه يام و صوفيان ادامه داشت كه در اواسط ژانويه سال ١٩١٥ (دي ماه ١٢٩٤ شمسي) فاجعه ساري قاميش به وقوع پيوست. در اين فاجعه اردوي عثماني در مصاف با اردوي روسيه، قريب به يكصد هزار تن از سربازانش را در كوههاي الله اكبر ارزروم در شرق تركيه از دست داد. روسها نيز ٣٠ هزار تلفات دادند. پس از پيروزي روسها در نبرد ساري قاميش، سربازان روسي به پشتوانه قشوني كه به فرماندهي ژنرال چرنوزوبوف از ساري قاميش به سوي تبريز در حركت بود و داوطلبان مسلح ارمني و آسوري نيز به آنها پيوسته بودند، از حدود صوفيان به پيشروي دوباره به سوي تبريز پرداختند. نتيجتاعثمانيان در روزهاي آخر ژانويه سال ١٩١٥ از تبريز عقب نشيني كردند. بدين ترتيب آزادسازي تبريز توسط عثمانيان بيش از سه هفته دوام نياورد و پايتخت آزربايجان ديگر باره به دست روسها اشغال گرديد. هر چند پس از رفتن عثماني ها و اشغال دوباره تبريز توسط قشون متجاوز روسيه، ديگر جنگ عمده اي در اين شهر و اطرافش اتفاق نيافتاد، اما اوايل سال ١٩١٥ ديگر نقاط ايران بويژه غرب آزربايجان همچنان عرصه كشمكش و درگيريها بين قواي روس و عثماني بود. بعد از آن نيز عثمانيها چند بار در سال هاي ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶ براي بازپس گرفتن تبريز و آزادسازي آزربايجان اقداماتي كردند، اما در اين راه توفيقي به دست نياوردند. در بهار ١٩١٦ به تدريج تمام منطقه به اشغال روسها درآمد و آخرين تلاش عثمانيها براي اخراج روسها از آزربايجان  در نبرد ديلمان (ارديبهشت ماه) به ناكامي انجاميد.

پس از عقب نشيني نيروهاي عثماني و اشغال دوباره آزربايجان، روسها به انتقامجوئي و زهر چشم گرفتن از توده مردم ترك، به جرم همكاري با نيروهاي آزاديبخش عثماني دست زدند. باز چوبه هاي دار در ميادين علم و نفسها در سينه ها حبس گرديد. خبرنگار روزنامه كاسپي در گزارشي كه يكي دو ماه پس از خروج عثمانيها از تبريز تحت اشغال مجدد اردوي روسيه ارسال داشته، نوشته است كه در صد سال گذشته هرگز وضع مردم آزربايجان تا اين حد غيرقابل تحمل نبوده است. با حاكميت دوباره روسها بر تبريز، عده اي از مردم شهر كه با نيروهاي متحده ترك همكاري كرده بودند و بعضي از آزاديخواهان و مجاهدان دوره مشروطيت كه به شهر بازگشته و از مخفيگاههاي خود بيرون آمده بودند، به ناچار دوباره راه فرار و مهاجرت به عثماني را در پيش گرفتند

آلبوم تصاوير و تابلوهاي معروف و جهاني تومروس آنا (توميريس)

بؤلوم(1)
آنا تومروس - آناتورك

tumiris1.jpg

tumiris2.jpg

tumiris3.jpg

tumiris4
tumiris4

tumiris5

tumiris6

tumiris7

كمپين تاسيس فرهنگستان زبان توركي در ايران

سلام دوستان عزيزsmiley21

كمپيني براي تاسيس فرهنگستان زبان توركي در ايران آماده شده است. لطفا امضاء كنيد و به اين كمپين بپيونديد.

آدرس: www.tiniyurl.com/turkdili

البته اين كمپين فيلتر شده است. در صورتي كه نتوانستيد وارد شويد در صفحه پيام فيلترينگ وارد گزارش و شكايات وارد شده و اعتراض خود را به صورت كتبي در اين بخش اعلام كنيد. و يا از طريق زير تماس بگيريد و اعتراض نماييد.

تلفن: 38582314-021 -
 شماره تلفن همراه
09365464328



صفحه فيسبوك كمپين امضاء براي تاسيس فرهنگستان زبان تركي

در ايران شروع بكار نمود


كمپيني در شبكه اجتماعي فيسبوك با نام " كمپين امضاء براي تاسيس فرهنگستان زبان تركي در ايران " از سوي گروهي از پيشروان حفظ و بسط زبان تركي تاسيس گشته است.
 
در بيوگرافي صفحه مديران اين كمپين هدف از تاسيس كمپين مذكور را چنين بيان نموده اند:
اين صفحه در راستاي پيگيري وعده هاي انتخاباتي رئيس جمهور حسن روحاني و از جمله تاسيس فرهنگستان زبان تركي در ايران و به منظور هماهنگي جمع آوري امضاء در اين باره كه جزئيات آن در روزهاي آتي اعلام خواهد شد، ايجاد شده است. پس از جمع آوري امضاهاي لازم، اين درخواست ملي-فرهنگي همه تركان ساكن در ايران به صورت يك نامه سرگشاده انتشار خواهد يافت و سپس نسخه اي از آن به دفتر رياست جمهوري حسن روحاني فرستاده خواهد شد.
 
از همه تركهاي ساكن در ايران، فارغ از محل و استان سكونتشان، در شمال غرب، در مركز، در جنوب، در شمال شرق و ديگر بخشهاي آن؛ فارغ از لهجه زبان تركي كه بدان صحبت مي كنند؛ فارغ از تعلقات طايفه اي و فارغ از تمايلات و وابستگيهاي سياسي و ايدئولوژيك خود، انتظار مي رود كه در اين امر فرهنگي- ملي كه از آن همه و تك تك شهروندان ترك ايران است اشتراك كنند. 
 
حسن روحاني كه به تازگي بر مسند قدرت اجرائي در ايران انتخاب شده در زمان انتخابات در شهرهاي ترك نشيني همچون تبريز، اورميه، اردبيل و ... يكي از شعارهائي انتخاباتي خود را گشايش فرهنگستان زبان و ادب تركي بيان نموده بود و بدون ترديد مسئله وجود تبعيض زباني موجود در ايران و كمك به رفع آن يكي از مهمترين علت ها براي انتخاب اين شعار از سوي وي بوده است. جامعه ترك نيز به مانند ديگر گروههاي ائتنيكي – زباني در ايران به جد خواستار برخورداري از حقوق اوليه خود در "آموزش به زبان مادري" در تمامي سطوح، رسميت و سراسري شدن زبان تركي در ايران ،رفع تبعيض هاي زباني – فرهنگي و ... مي باشد و بي شك تاسيس فرهنگستان زبان و ادب تركي مي تواند سبب آشتي جامعه ترك با دولت ايران و قدمي هرچند كوچك به رفع تبعيض هاي زباني گردد.
 
براي پيوستن به كمپين  "امضاء براي تاسيس فرهنگستان زبان تركي در ايران " مي توانيد از اينجا اقدام نمائيد.

یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, :: 18:50 :: نويسنده : داوود بدرزاده

كاسسي ها

 

بر اساس آثار باقي مانده از كاسسي ها و تمدن هاي همزمان با آنها، كاسسي ها از حداقل 3000 سال قبل از ميلاد در ولايت كنوني لرستان ساكن بوده و به شغل دامداري و پرورش اسب مشغول بودند. كاسسي ها در اوايل هزاره دوم قبل از ميلاد موفق شدند دولت مقتدري را تشكيل دهند.

سلسله حكومتي كاسسي ها توسط شخصي به نام قانداش، در سال 1760 قبل از ميلاد بنا شد. آقوم دوم هفتمين شاه كاسسي در سال 1595 ق . م به بابل كه در اثر حمله هيت ها در همان سال ضعيف شده بود، حمله كرده و سومين سلسله بابل ( سلسله حمورابي ) را سرنگون كرده و حاكميت در بابل را بدست گرفت. حاكميت كاسسي ها در بابل تا سال 1171 ق . م ، يعني به مدت 424 سال ادامه يافت.
آقوم دوم در كتيبه اي باقي مانده از او، خود را شاه كاسسي هاي مورد لطف خدا و اككده، بابل، پادان، آمان و قوتتي ها معرفي ميكند ( تاريخ ماد، ص 125 ).

آقوم دوم مجسمه هاي خدايان بابل را كه هيت ها برده بودند به بابل برگرداند.
به عقيده تاريخدانان كاسسي ها از اقوام خويشاوند با سومريان، ايلاميان، قوتتي هاو ... بودند كه بعد از مهاجرت از آسياي ميانه از آنها جدا شده و در لرستان كنوني ساكن شدند.
"م . دياكونوف" مينويسد: به طور قطعي ثابت شده است كه مانناها و ماد ها با مناطق جنوبي خود روابط نزديكي داشته و خصوصا با اهالي انجا يعني كاسسي ها از لحاظ نژادي و زباني نزديكي زيادي داشتند، لازم هست كه اضافه كنيم كه كاسسي ها نيز مثل ساير قبايل كوه نشين آنجا از لحاظ زباني به ايلاميان نزديك بودند ( تاريخ ماد ص 91 ).
دو قوم كاسسي و قوتتي از لحاظ زباني خيلي به هم نزديك بوده اند ( تاريخ ماد ص 125).

"دياكونوف" در همان صفحه از كتابش به چند نمونه از كلمات مشترك بين آنها اشاره كرده از جمله كلمات ائتدي، دئدي، يازدي و غيره و جالب اينجاست كه اين كلمات هنوز هم در زبان تركي به همان شكل يا با اندكي تغيير تلفظي استمال ميشود. در كاوشگري هايي كه در سالهاي 1920 تا 1930 در لرستان انجام شد آثار زيادي از جمله زين اسب، وسايل خانگي از جنس مفرع، اسلحه، وسايل زينتي و غيره پيدا شد. نقش حيواناتي چون پلنگ، شير، بز وحشي، عقاب و غيره كه بر روي اين اشياء حك شده از ارزش هنري خيلي بالايي برخوردار هستند.

در بررسي ارتباط و خويشاوندي كاسسي ها با تركان امروزي، اسامي مشترك بين آنها نيز از اهميت زيادي برخوردار هست. با نگاهي به اسامي چند تا از شاهان كاسسي اين حقيقت كاملا اشكار ميشود:

-قان داش Gan dash ( دوران شاهي 1726-1760 ق . م )
-بوءيوك آقوم Böyuk Agum (دوران شاهي: 1704-1725 ق . م )
-كاش تي لياش Kashti-liash (دوران شاهي: 1683-1704 ق . م )
-آبي را تاش Abirattash (دوران شاهي: اواسط قرن 16 ق . م )
-آقوم دوم، با لقب kakreme ( قلينج)، ( حوالي 1590 ق . م )
-اورشي قورماش urshigurmash
اسامي چند تا از خدايان كاسسي ها:
-ماراتاش Maratash ( خداي جنگ )
-بورباش borbash ( خداي رعد و برق و باران )
-قيدار Gidar ( اين اسم بعد ها به صورت اسم يكي از قبايل داخل تركان اوغوز ديده ميشود )
تركيب كلمات، معني لغوي و پسوند هاي تركي در اسامي ذكر شده به خويشاوندي زباني تركان امروزي با كاسسي ها هيچ شبهه اي را باقي نمي گذارد.

كاسسي هاي حاكم در بابل بعد از اينكه حاكميت را از دست دادند، به مرور زمان در بين سامي ها حل شدند و آنهايكه در لرستان بودند بعد از به قدرت رسيدن هخامنشيان از طرف تات هايي ( به اصطلاح اريايي ها ) كه به تدريج در سرزمين انها ساكن ميشدند تحت آزار و اذيت قرار گرفته و اكثرشان به مرور زمان با تاتها قاطي شده و زبانشان آريايي شد، ولي عده اي از كاسسي ها هنوز هم زبان خود را حفظ كرده و در شمال و شمال شرق لرستان ، يعني در غرب همدان، اسداباد و منطقه سونقور ( سنقر ) زندگي ميكنند و زبانشان لهجه اي از تركي محسوب ميشود.

خوشبختانه بدليل آثار نوشتاري و هنري زياد باقي مانده از كاسسي ها، پان فارسها نميتوانند كاسسي ها را به خودشان منتسب كرده و استفاده تبليغاتي از انها بكنند.
عده اي از تاريخ دانان حتي بخـتـياريها را غـير اريايي دانـسته اند. شيـندلر تاريخ دان و محقق معروف، آنان را غير ايراني ( منظور غير اريايي ) كه تـبارشان به ترك ها و مغـول ها مي رسد و بـين سالهاي 1900-2900 قـبل از هـجرت به ايران آمده، دانسته است.

یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, :: 18:49 :: نويسنده : داوود بدرزاده

توركون ديلي تك سئوگيلي ايسته كلي ديل اولماز

وظيفه ما در قبال حفظ زبان مادري و پدريمان

 



اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

((يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ))

سوره ي مباركه ي حجرات – آيه ي 13

ادبيات عاميانه ي هر قومي كه مردم آن، به طور روزمره با اصطلاحات و عبارات نغز و دلنشينش جانشان را نوري تازه  بخشيده و با رياحين كلمات فرح بخشش دهانشان را عطر آگين مي كنند ، همچون گنجينه اي نفيس ، سينه به سينه و دست به دست، از نسل هاي ماضي به زمان معاصر رسيده است.

ادبياتي كه زبان گويا  براي توصيف پستي و بلندي هاي تاريخ  ونماينده ي تمام و كمال آمال و آرزوهاي  يك ملت است كه متضمن افسانه ها و حماسه ها همراه با شعر ومتن هايي زينت بخشيده به غنا با درون مايه ي پند و اندرز مي باشد.

با عنايت بر توضيحات فوق در مي يابيم كه  وظيفه ي خطير صيانت از اين گنجينه ي نفيس انساني و دُر گرانبهاي وجودي بر دوش مردمان همان قوم است كه متعلمين ديروز بوده اند و معلمين امروز.

وظيفه اي كه عنايت بدان همراه با خرد جمعي  در طول مدت هاي طولاني ، تاثير شگرفي بر حفظ زبان قومي و حيات پوياي فرهنگ فولكلوريك منطقه اي خواهد داشت .

در اين ميان گاه رفتارهاي سهوي افراد يك قوم نفس زبان و ادبيات آن را به شماره مي اندازد و اين كج كُنشي ها تا جايي پيش مي رود كه اين افراد  اصطلاحات با حلاوت زبان  مادري را بدقواره و ناسازگار دانسته و به كار بردن آنها را نشانگر بي فرهنگي خود مي دانند !! و براساس اين نگرش ناصواب ، زباني غير از زبان مادري به فرزندان و نوادگانشان مي آموزند و تن نحيف زبان مادري خود را به دست گذشته مي سپارند و تِمثالش را در نگارخانه ي يادگاري هايشان با بد سليقگي بر ديوار مي كوبند تا هر از چند گاهي به ياد آنها روزگار بگذرانند. يا اينكه با استفاده ي خارج از حدود عادت  از عبارات زبان هاي ديگر در زبان مادري ضربه اي مهلك بر تن اين نازنين امانت اجدادي خود مي زنند.

اين نوع رويكرد غير منطقي در قبال زبان مادري موجب دوري و غربت روزافزون نسل جديد از ادبيات خود شده و در نتيجه تماثيل و اندرز هايي نغز و دلكش اين زبان كه در دل خود  فرهنگ ، تاريخ و مردم شناسي  منطقه اي را ذخيره كرده است ،  به باد فراموشي سپرده مي شود .

با ترسيم چنين فضاي فرهنگ گريز ، بي ترديد به اين نكته پي خواهيم برد كه  نبود برنامه هاي فرهنگي و در نتيجه عدم تخصيص بودجه لازم جهت معرفي فرهنگ بومي و محروم ماندن و مظلوميت اين فرهنگ و آسيب ديدن روز افزون آن  در سطح وسيع  تاثير فراوان و قابل توجهي در اين امر دارد.

اما آنچه كه امروزه علت العلل اين رفتار ناپسند در جامعه ي مدني مي باشد داشتن برخي نگرش هاي گزينشي و برتريت دادن هايي است كه برخلاف باورها و آموزه هاي ديني ماست.

غافل از اين نكته كه هيچ قوم و هيچ زباني بر ديگري برتريت و غلبه ندارد و  هر ملتي نگاهبان آداب خود مي باشند كه نشانگر مدنيت آن ها است و مكالمه ي به زبان هاي ديگر در هر قومي نه تنها بستر اصلاحات فرهنگي را مهيا نخواهد ساخت كه موجبات تنزّل ارزش مدني  و نيز از بين بردن هنجارها ، فرهنگ ها و تاريخ شفاهي آن مجموعه ي وسيع انساني مي گردد.

باري اصلاح اين امر عزمي راسخ از سوي مسئولان تاثير گذار فرهنگي و اجتماعي در سطح ملي مي طلبد تا در فضايي سالم و به دور از هرگونه تعصب جاهلانه و نيز تفريط ، در مرور زمان مرهمي بر اين زخم رو به رشد جانكاه گذاشته و جاني ديگر بر زبان زيبا و دلنشين توركي داده شود.

وشهريار ملك سخن ،  با آن شعر زيباي خود چه دلنشين مي فرمايد كه زباني به زيبايي زبان توركي وجود ندارد و البته با خواندن اين ابيات هنرمندانه ي ايشان نيازي به اطاله ي كلام نيست:

توركون ديلي تك سئوگيلي ايسته كلي ديل اولماز 

اوزگه ديله قاتسان بو اصيل ديل اصيل اولماز

اوز شعريني فارسا –عربه قاتماسا شاعير

شعري اوخويانلار ، ائشيدنلر كسيل اولماز

فارسي شاعري چوخ سوزلرين بيزدن آپارميش

((صابير )) كيمي بير سفره لي شاعير پخيل اولماز

توركون مثلي،فولكلوري دونيادا تك دير

خان يورقاني ، كند ايچره مثل دير، ميتيل اولماز


قايناق:برگرفته ار ميانالي

یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, :: 18:43 :: نويسنده : داوود بدرزاده

دولت بزرگ توركان

   امپراتوري غزنويان، وسيع ترين امپراتوري شرق دنياي اسلامي است. اطلاعات وسيعي در باره ي اين امپراتوري به زبان هاي عربي، فارسي و توركي كه در همان زمان حكومت آنان نوشته شده باشد وجود دارد. البته بايد اضافه كرد كه متاسفانه بعد از روي كار آمدن سلسله ي پهلوي در ايران، جهت گيري خاصي صورت گرفت و همه ي حقايق را به نفع شوونيزم وارونه نشان دادند. اين حركت غلط تا امروز هم تداوم يافته است. نه تنها غزنويان، بلكه مجموعه ي توركان را با عناويني چون غلامان تورك و...-در ترجمه ها، بررسي ها و اصولا در همه ي موارد، روبرو ساخته و ضمن وارونه نشان دادن حقايق، نفرت خود را نشان داده اند. البته اروپا از 5 قرن پيش دست به چنين كينه توزي ها زده است، اروپا حق دارد!؟ چرا كه اروپا سه بار شمشير تركان را بر بالاي سر خويش احساس كرده است: اولين بار در سال 170 پيش از ميلاد مته خان توانست تا قلب اروپا را به تسخير درآورد؛ در قرن چهارم ميلادي آتيلا دوباره امپراتوري خود را تا اروپا گسترش داد و سومين بار هم سلطان محمد فاتح توانست پايتخت رم را تسخير و تمام ممالك شرق اروپا و شاخ آفريقا را در دست بگيرد. لذا اروپا سه بار طعم تلخ شكست در برابر توركان را تجربه كرده است و آخرين بار كار به جايي رسيد كه در كليسا نشستند و دعا خواندند تا خداوند شر توركان را از سرشان رفع كند و هنر گوتيك تمام توان خود را در اين جنگ مقدس! به كار گرفت. اروپا همواره در مقابله با اسلام، با پرچمدار آن – تركان روبرو گشته است و جنگهاي 180 ساله صليبي با شكست اروپا به اتمام رسيد. اما به تدريج اين جنگ مقدس جاي خود را به صلح مقدس داد و آن، زماني بود كه كتابها و كتيبه هاي توركي يكي بعد از ديگري از دل خاك بيرون مي آمد و گنجينه هاي بزرگي چون كتيبه هاي اورخون، يئني سئي، بالاخره دومين گنجينه ي طلا و جواهرات تاريخ جهان از دل خاكهاي اولان باتور بيرون آمد و ارزشمندتر از اين همه طلا و جواهرات، يك سيني نقره اي در ابعاد كوچك 60* 30 سانتيمتر بود كه با الفباي گؤگ تورك و مربوط به 2500 سال پيش و متني كه از مرگ يك شاهزاده ي ترك در 2500 پيش خبر مي داد. جالبتر آنكه الفباي اين سيني و متن توركي، با الفباي كتيبه هاي 37 گانه ي اورخون و يئني سئي كه بعد از روي كار آمدن بومين خاقان (در سال 552 ميلادي) نوشته شده، يكي بود. به عبارت ديگر خط ملي توركان كه حداقل هزار سال پاييده بود همين خط گؤگ تورك مي شد. اين كشف بزرگ در سال 1975 رخ داد. اگر در طي سده هاي 18 و 19 با كشف كتاب هاي عظيم "ديوان لغات التورك" و "قوتادقو بيليك" كه در زمان نزديك به هم – سال هاي 467 و 466 هجري / 1069- 1076  ميلادي نوشته شده اند- اروپائيان به خود آمده و از شدت ترك ستيزي كاسته بودند با اين كشفيات تازه به سوي صلح مقدس كشيده شدند. و اين در حاليست كه شونيستهاي آريامهري هنوز بر طبل ترك ستيزي مي كوبند. (از رابطه ي شوونيزم با صهيونيزم و امپرياليزم قبلا سخن گفته ام.)

   كتاب هاي فراواني به زبان هاي عربي، فارسي و توركي در طول قرن هاي چهارم و پنجم هجري و قرن هاي بعدي در باره ي غزنويان نوشته شده اند كه از مهمترين آنها مي توان به كتاب هاي زين الاخبار، تاريخ اليميني، تاريخ بيهقي، سلجوقنامه ها، تاريخ گزيده، مجمع التواريخ، راحه الصدور و آيه السرور، آداب الملوك، سياست نامه و ... نام برد. در ميان اين كتابها، كتابي مهمتر نام برده اند كه به گفته ي كليفورد ادموند باسورث اكتفا مي كنيم. وي با صراحت مي نويسد: "منافع فراوان به يك سو، كشف كتاب عظيم "ديوان لغات التورك" محمود كاشغري نوشته شده به سال 466 ق / 1074 م خود گنجينه اي ارزشمند است و با انتشار آن، از اين كان سرشار خبر همگان بهره برده اند"[1]. اين كتاب، علاوه بر آنكه نخستين فرهنگ واژگان تركي به عربي است، اطلاعات بسيار موثقي را در مورد زبان، ادبيات، فرهنگ و ساختار تشكيلاتي تركان ارائه داده است.

   هرچند كه اين نويسنده، داراي ديدگاههاي تورك ستيزانه است، با اين حال بسياري از واقعيات تاريخي را منكر نگشته و آب پاك روي دست شوونيست هاي وطني ريخته است. آنچه از اين كتاب درمي يابيم، دسترسي وي به كتب تاريخي قديمي، همچنين استفاده از ديدگاه هاي محققان غربي در اين باب است. در مقالات پيشين، در باره ي اشكانيان، كوشانيان، خزرها و گؤگ توركها كه همگي امپراتوري هاي عظيم توركان بوده اند سخن رانديم و گفتيم كه در اين سرزمينهاي گسترده از آسياي ميانه تا آناتولي، تركان اسكان داشته و مردم بومي اين سرزمينها بوده اند. از محققان در باره ي توركان، ماركوارت تمامي اين مناطق را از آن توركان دانسته و از غلبه ي خصوصيات نژادي توركان در اين مناطق سخن رانده است.[2] باسورت هم با آن كه در گفته هاي ماركوارت ترديد دارد با اين حال، مي نويسد: "معذلك بي گمان اقوام تورك در دوره هاي پيش از غزنويان در اين نواحي اسكان داشته اند". نويسندگان عرب و عجم – اصطخري، ابن خرداد، ابن خلگان، بلاذري، ابن حوقل، ياقوت حموي و ديگران  از اسكان توركان و داشتن زمين و عمارات، هيات ظاهري و حفظ زبان توركي سخن رانده اند. پيش از آنكه وارد تاريخ غزنويان شويم لازم مي دانم در باره ي "غلام" و "غلامان ترك" سخن گويم. متاسفانه تمام تواريخي كه در باره ي غزنويان و سلجوقيان به فارسي نوشته شده است، همواره آنان را غلامان تورك ناميده، بسياري از حقايق را ناديده گرفته اند و بناي تحريف را به اندازه اي محكم كرده اند كه حتي كتابهاي درسي نيز پر از چنين تحريفات است. به طوري كه گويا سلجوقيان و غزنويان غلام بوده اند و از بردگي و نوكري به سلطنت رسيده اند؟! نخست آنكه در ترجمه كتب قديمي مانند تاريخ طبري عبارت "جيش الترك" و جند الترك" به تحريف و غلط "غلامان تورك" ترجمه شده است و مترجم محترم بيش از 500 تحريف در اين ترجمه به انجام رسانده است. مسلما روزي پاسخ اين بي حرمتي ها داده خواهد شد. فعلا به وفاداري آنان در امانت داري ترديدها به يقين تبديل گشته است..

   غلام به معني نوجوان زيبا(غلمان بهشتي نيز از اين كلمه آمده است)، پسر خردسال، مرد ميانسال، شاگرد تربيت بيافته و در نهايت در افواه عمومي برده ي زرخريد مي باشد. اين واژه در قرآن هم آمده است كه به معناي جوانان بهشتي ، اهل جنت، همچنين چهره ي نوراني و زيبا و تعريفي براي مومنان و ابرار و اهل تقوا آمده است. اما در سياست و در تاريخ اصولا غلام به معناي مطيع و تحت فرمان مي باشد، به طوري كه صاحب ملك و ثروت فراواني را مي بينيم كه در مقابل سلطان، خود را غلام حلقه به گوش مي خواند؛ يعني مطيع اوست، فرمانبردار اوست و نه نوكر و برده!؟ ترجمه ي توركي غلام نيز "قول" مي باشد كه در اسيامي مردم نيز به صورت غلامعلي، غلامحسين و غيره آمده و ارادت شخص را نسبت به ائمه نشان مي دهد. قول و غلام در كل تاريخ آزربايجان و ايران، به معناي كارگزار دربار آمده و از آن جمله "قوللار آغاسي" به معناي وزير تشريفات بوده است و مقامي والا و رفيع در دربار بوده است. اما خيانت مورخان و تاريخ نويسان امروز دست به تاريخ برده و از اين كلمه معاني غير واقعي منظور داشته اند و كار را بدانجا كشانده اند كه در ترجمه از عربي نيز، تركيباتي چون جيش الترك و جند الترك را غلامان ترك ترجمه كرده اند. اگر غلام به معني برده و نوكر بود آلپتگين چگونه غلامي است كه ثروت و املاكي به مراتب بيشتر از شاه ساماني داشته است؟ رقم بسيار ستغلات و اموالي داشته كه در خراسان و ماوئراالنهر شامل چند صد ديه، سرايها، باغها، كاروانسراها، حمام ها در شهرهاي عمده ي آن زمان بوده است. عايدان اين املاك و نيز يك ميليون گوسفند و صدهزار اسب و استر و اشتر دارايي او بوده است[3] . او چگونه مي توان نوكر و غلام به معني نوكر و برده دانست كه ثروتش چند برابر شاهنشاه ساماني و شاه آل بويه و صفاري و غيره و غيره است؟ مگر چنين غلاماني نبودند كه بسياري از شاهان را از تخت شاهي به زير كشيدند؟ مگر احمد بن اسماعيل ساماني را در سال 301 ق در سراي خود به قتل نرساندند؟ همين غلامان نبودند كه چندين خليفه ي عباسي را از خلافت خلع كردند و يا در دربار خلافتش به زنجير بستند و ... دفاعي از چنين اموري نمي كنيم اما يقينا مي دانيم كه معني غلام آنگونه كه مورخين معاصر ايران از آن دريافت دارند غلط و مغرضانه است. متاسفانه كتاب هاي درسي نيز پر است از چنين عبارات، تا 30 % از مردم ايران را مورد تحقير و توهين قرار دهند. اگر چنين نيست مي بايست در حداقل زمان نسبت به پاك كرده اين لكه ي ننگ آريامهري گام بردارند! مي دانيم كه جوانان و نوجوانان برومند و زيبارو را به دربار برده و سالها در تربيت و پرورش آنان صرف مي كردند تا افرادي لايق و باكمالات باشند. غلامان، تربيت سختي مي ديدند كه نظام الملك در نظام آرماني خود برنامه ي 7 ساله اي را براي تربيت غلامان ترسيم مي كند. در كتاب قوتادقو بيليك(علم سعادت) كه در همين زمان در دربار قاراخانيان نوشته شده است و نويسنده ي آن يوسف بالاساغونلو(خاص حاجب) بوده است اصول كشورداري و آداب الملوك را به تحرير كشيده است و به نظم آورده است). بسياري از همين تربيت يافتگان امارت مناطق گسترده اي را در دست مي گرفتند. آداب الملوك و سياست نامه و قوتادقو بيليك از كتابهايي هستند كه در تربيت اين افراد نظر داده اند. اينك برگرديم به تاريخ غزنويان.

   بر اساس تحقيقات بسياري از پژوهندگان تاريخ غزنوي، تمامي سرزمين هاي ماوراالنهر و خراسان، زمانهاي بسيار زودتر از اين زمان، در دست تركان بوده است. آنان از سلطه ي كوشانيان، اشكانيان و هپتاليان يا همان هياطله بر اين سرزمين سخن رانده اند. ماركوارت اين سرزمين ها را در اوايل ظهور اسلام سرزمين توركان مي نامد؛ اصطخري نيز از توركان خلج نام مي برد كه آداب توركي، هيات و زبان توركي را حفظ كرده و در اين مناطق سكونت دارند. (قابل توجه نويسندگان كتاب هاي درسي –  تركان، كوچ نشين و بيابان گرد نبوده اند و گر نه چگونه اين همه املاك داشته اند؟) همو مي نويسد كه سبكتگين نخستين فرماندهي بود كه همه ي تركان را متحد ساخت(باز توجه كنيم كه از مناطق خراسان سخن مي راند و گرنه، قاراخانيان امپراتوري بزرگ خود را دارند و پيش از آنان خزران حكومت مناطق وسيعي را در دست داشته اند و تركان ساكنان اصلي اين مرز و بومند). آلپ تگين فرمانده تركان بود كه همچون شاهي مستقل حكومت مي كرد. قره تگين نيز در سال 371 ق حكومت خود را تشكيل داد. آلپ تگين چنان قدرتمند بود كه اميراني داشت و مناطقي را بدانان سپرده بود. يكي از اين اميران بلكاتگين بود كه دست نشانده ي وي به شمار مي آمد. مدتي نگذشت كه مردم اورا به عنوان فرمانده خويش برگزيدند. مورخان اذعان مي كنند كه در سال 355ق/966م اين امر صورت گرفت و گزينش او به حكومت غزنه بنا بر آراي عمومي تركان بوده است. وي 10 سال حكومت كرد و بوري تگين بر جاي او نشست. هرچند كه او براي حفظ حكومتش، خود را والي سامانيان مي دانست اما، سبكتگين از طرف سامانيان امارت يافت و سبكتگين به غزنه آمد و توانست با اصلاحاتي كه در امور مالياتي و تشكيلات اداري كرد دل مردمان را به دست آورد.

   برخي از مورخان سعي كرده اند نسب سبكتگين را به ساسانيان پيوند دهند، در حالي كه مي دانيم وي بر تورك بودن خود مباهات مي كرد. وجهه ي سبكتگين در دوران حكومت بوري تگين و بلكاتگين رو به فزوني نهاد. اصلاحاتي هم كه در نظام اقطاع به وجود آورد و والياتها را كاهش داد و به وضع سربازان رسيدگي نمود، به مرور نظر مردم به سوي او گرايش يافت. وي در سال 384ق /994م از طرف سامانيان لقب ناصرالدين و الدوله گرفت. پسر او محمود نيز لقب سيف الدوله يافت. سبكتگين در ميان مردم ترك نفوذ فراوان يافت. با روي كار آمدن محمود، احترام وي رفته – رفته نسبت به سامانيان رو به كاهش نهاد و در سال 392ق /1002م سكه به نام خود زد و سلسله ي غزنوي آغاز شد و خلافت عباسي نيز او را به رسميت شناخت. امپراتوري غزنويان از هند تا آسياي صغير توسعه يافته بود و حكومت غزنوي يكي از نيرومندترين امپراتوري هاي شرق به شمار مي آيد. اما يك نكته نيز وجود دارد و آن اينست كه به گفته ي پروفسور كؤپرولو مورخان خواسته اند با ديد مورخان هند سلطان محمود غزنوي را به بررسي بنشينند و آنرا بر كل توركان تعميم دهند و اين نقيصه اي بس بزرگ مي باشد.

فرهنگ و تمدن غزنوي

   دوران حكومت غزنويان يكي از دورانهاي طلايي فرهنگ و ادب ايران است. تاريخ به ما مي گويد كه سلطان محمود با همراه شدنش پدرش در جنگها، جنبه هاي عملي تربيت نظامي را آموخته بود. سبكتگين تمام تجربيات و مهراتهاي خود را به فرزندش انتقال داده بود. تعليمات مدرسه اي را ابونصر حسين از پيشوايان مذهب حنفي بدو آموخته بود. محمود قرآن را از او آموخت و بعدها نيز از مشاوره ي او بهره ها برد[4]. سلطان محمود زبان عربي را به خوبي مي دانست[5]. اطلاعش از زبان فارسي هم به اندازه اي بود كه با مشاوران فارس زبان خود سخن گويد و اشعار و مدايح شاعران را به خوبي دريابد. برخي از مورخان مانند عوفي، ادوارد براون و يان ريپكا كه با نظر منفي به سلطان محمود نگريسته اند از هوش سرشار و درك سريع او را انكار نمي كنند.

   مسعود فرزند محمود نيز آموزش هاي نظامي و مدرسه اي را به كمال گذرانده بود. معلم وي ريحان خادم نام داشته كه اتابك مي ناميد[6]. كليموند مي نويسد كه مسعود در فارسي نويسي صاحب سبك بود. او علاوه بر توقيع اسناد ديوان كه براي او مهيا مي ساختند گاه خود نيز مطالبي با دست خود بر آن مي افزود. او قادر بود مطالب عربي را بخواند و به عربي سخن گويد.[7]مسعود در تمام جريانات فكري اسلامي ذهن گسترده اي داشت. او ادامه مي دهد "بي گمان مسعود و پدرش زبان توركي – زبان اجدادي خود را حفظ كرده بودند و پيوسته با سربازان و فرماندهان نظامي به توركي سخن مي گفتند".[8]

اگوست مولر، بارتولد، براون و ريپكا حمايت آنان از فرهنگ و ادبيات را ناشي از عشق بي غرضانه ندانسته اند. بيروني دانشمند تورك زبان از حمايت بي دريخ غزنوي برخوردار بوده و "قانون مسعودي" را در نجوم به نام مسعو.د نوشته است. اين شاه، زمينه نگارش كتاب تحقيق مااللهند را براي بيروني فراهم آورده بود. در ارزيابي فرهنگ و خدمات فرهنگي اين سلسله دو نظر متضاد وجود دارد. برخي نقش سلاطين غزنوي را در مقام حامي سخاوتمند هنرها و خالق فرهنگ اسلامي مي دانند و برخي بر خلاف اين نظرند. اما آنچه در اينجا براي ما مهم است فرهنگ توركي اين امپراتوري مي باشد. از يك سو مي دانيم كه رقيب و همكيش اين امپراتوي – قاراخانيان خود فرهنگ و ادبياتي غني به زبان توركي در دربار خود مي آفريدند و نقطه مقابل آنان غزنويان بودند كه به جاي پرداختن به زبان توركي، به زبان فارسي اهميت دادند و اين زبان را از آسياي مركزي تا آسياي صغير توسعه دادند. اما، اين گفته تماما صحيح نيست؛ زيرا بررسي كنندگان اين عرصه نيز معتقدند كه اشعار و ادبيات شفاهي با حدت و شدت فراوان گسترش مي يافت و به طور ملموس مورد حمايت دربار نيز بوده است. كليمبورد نيز معترف است كه از اشعار و ادبيات توركي چيزي نمي دانيم، اما اين ندانستن دليلي بر عدم وجود آن نيست. استاد محمد تقي بهار در كتاب سبك شناسي مي نويسد:"به شهادت بيتي از منوچهري:

براه تركي مانا كه خوبتر گويي

تو شعر تركي برخوان مرا و شعر غزي

به نظر مي رسد كه در عصر اول غزنوي شعر توركي را مي شناختند و در محافل ادبي مي خواندند".[9] نه تنها صدها شاعر در دربار غزنوي گرد آمده بودند بلكه هنرمندان و صنعتگران نواحي نيز در دربار او جمع شده بودند. مورخان از وجود بيش از 400 شاعر در دربارغزنويان سخن گفته اند. از جمله ي اين شاعران مي توان از منوچهري، فرخي، عنصري، عسجدي، فردوسي و ديگران نام برد. اكثر اين شاعران مديحه سراي سلطان محمود و سلطان مسعود بوده اند و اين دو را به خاطر نسب تركي اشان ستوده اند.  واژگان توركي در همين عصر به وفور وارد زبان فارسي گرديد كه علاوه بر عناوين نظامي، بسياري از كلمات را مي توان در ديوان فارسي گويان اين عصر يافت. غزنويان ادبيات را از عرب و معماري را از هند برگرفتند. بناهاي غزنوي هنوز هم در اقصي نقاط دنياي اسلام پابرجا هستند. مقابر محمود و سبكتگين امروز هم موجودند. تنديس هاي فراواني نيز در دهه هاي اخير به دست آمده است و هنر پيكره سازي نيز رونق تمام داشته است. مورخان از رونق سوداگري و صنايع دستي نيز سخن رانده اند. كليموند از وجود سوداگران و پيشه وران تورك در بغداد و ديگر شهرهاي بزرگ سخن مي گويد. توماس از سكه هاي غزنوي مي نويسد و بدين نتيجه مي رسد كه سكه هاي غزنوي سنگين تر از سكه هاي ساماني است. وزن سكه هاي ساماني 45 گندم بيشتر نبوده ، در حالي كه سكه هاي غزنوي بين 50 الي 55 گندم بوده اند.

ابن فضلان از قمها[10] يا گامها و شمنان نام مي برد كه سازي در دست داشته اند. مي دانيم كه گام در آزربايجان همان اوزان يا آشيقها هستند كه به آفرينش ادبي به صورت شفاهي و زبان به زبان مي پرداخته اند. مورخان از احترامي كه طبيبان در بين غزنويان داشته اند نيز نوشته اند. روايات باستاني تورك – از اوغوز و يافث كه فرزند نوح و پيغمبر بود بر سر زبان ها بوده است[11]. در اين روايت ترك، غز نوه ي يافث داراي تعويذ حجرالصواعق بود كه مي توانست از طريق كنترل عناصر طبيعي، پيروزي در جنگ را نصيب خود كند[12]. در هر صورت با وجود توسعه ي زبان و ادبيات فارسي، ادبيات تركي نيز گسترش قابل توجهي يافته بود كه متاسفانه اديبان ايران بدان بي توجه بوده اند. كليمبورد معتقد است كه غزنويان در مقايسه با ديگر اقوام تورك نظير خزران و قرلقان كه هسته ي مركزي اتحاديه ي قاراخانيان را تشكيل داده بودند از پيشرفت كمتري برخوردار بوده اند[13]

 

 


[1] كليفورد ادموند باسورث، تاريخ غزنويان، ترجمه: حسن انوشه، تهران، انتشارات اميركبير، 1362، ص21.

[2] همان، ص34.

[3] همان، ص41.

 [4]  تاريخ بيهقي، ص491.

 [5]  تاريخ غزنويان، همان، ص129.

[6] بيهقي، ص112 الي 121.

[7] همان، ص130.

[8] تاريخ غزنويان، ص131.

 [9]   ملك الشعراي بهار، سبك شناسي، تهران، 1337، ص134.

ديوان منوچهري، ويرايش دكتر محمد دبير سياقي، ص168.

[10]  همان، ص220.

[11]  همان، ص220.

 حدودالعالم، ويرايش سيد جلال الدين طهراني، ص54. / مجمل التواريخ، ص102.[12]

 [13]  همان، ص221.

 

یک شنبه 9 تير 1392برچسب:, :: 18:41 :: نويسنده : داوود بدرزاده

قزوين ايالتي - استان قزوين

قديم "يونان"تاريخ يازيلاريندا قزوين حاقيندا معلومات ، ميدييا حؤكمدارلاري حاقيندا معلوماتلاردا تصادف اولونور كي، بونلار دا بيزيم ائرادان اول (قبل از ميلاد) 9 عصره عاييددير. قزوين ايالتي‌نين اراضي سينده چوخلو طايفالار و قبيله‌لر ياشاميشدير، و قديم ده بو اراضي دايم "محاربه‌‌ زوناسي" (باريكه جنگ) اولوبدور. ائركن ايسلام دؤورونده قزوين عرب قوشونلاري طرفيندن قصب اولونموشدور. صفوي لرين حركاتي‌نين باشلانديغي دؤورده قزوين اونلارين پايتاختي اولموشدور. تهرانا ياخين اولدوغوندان قزوين قاجارلار دؤورونده دؤولتين مهم مركزلريندن بيري اولوبدور. بورادا اساساً آزربايجان توركلري ياشايير.

شهرلري : 

 

قزوين ايالتي اينظيباتي جهتدن 5 شهره و مركزينه آيريلير :

 

1 – آبيئك (آبيك) شهري

2 – البؤرز (البرز) شهري

3 - بوئين زهرا    شهري

5 – تاكيستان    شهري

6 – قزوين"ايالت"مركزي

 

قزوين تهرانين قربينده 144 كم دا دوزنليك زونا يئرلشير. يوخاريدا قزوين ايالتي نين جمعتيني آپاريلميش (سرشماري)ده قئيد ائتديك آمما  قزوين شهري‌نين اؤزونون اهاليسي 2006 نجي ايل سيياهييا آلماسينا اساساً 355، 338 نفر دير . اهالي ‌نين  63 %ني آزربايجان تورك لري 37، % ني ايسه قئيري تورك منشأ‌لي خالقلارين نوماينده‌‌لري تشكيل ائدير. قزوين عرب خليفه‌ليگي‌نين مهم حربي بازاسينا چئوريلميشدير. ايسلامي دؤورونده قزوينده عظمتلي مسچيدلردن بيري اينشا ائديلميشدير. بو مسچيد، جومعه مسجيدي آدلانير. دوققوز عصرده قزوين شهري‌نين قارشيسيندا يئني قالا تيكيلميشدير. موبارك مدينه قالاسي سونرالار تيكيلميش و يو  آدي آلميشدير. موبارك مدينه قالاسي يئني دن قورولموش و اونون اطرافي بويو يئني قالا ديوارلاري تيكديرميشدير. ايل لر كئچميشده شهرين يئني دن قورولماسي و گئنيشلنمه‌سيني تورك حؤكمدارلاري تاماملاميشديلار.

 

اون ايكي عصري‌نين سوننودا قزوين و ايسماعيل قالاسي مونقول لارين هوجومونا معروض قالميشدير. ايسماعيلي لر حركاتي و اونلارين مركزي حؤكومتله آپارديغي  موباريزه "قزوين"ين تاريخينه بؤيوك تأثير گؤسترميشدير. ايسماعيلي لر قزويني يئني بير مركزه چئويرميشديلر. صفوي لر قزويني پايتاخت سئچديگينده ، بورادا بؤيوك تيكينتي و يئني دن قورما ايش لري آپاريلميشدي. قاجارلار پايتاختي تهرانا كئچيرديك ده، آوروپايا گئدن يولون ياخينليغيندا يئرلشن "قزو‌ين"ده بير شهر كيمي اهميتيني آرتيرميشدير. حال حاضيردا  قزوين بؤلگه نين ايقتصادي ، سوسيال جهت دن اينكيشاف ائتميش مهم شهرلريندن بيري دير. ديناميك اينكيشاف ائدن صنايع و كند تصرروفاتي بؤلگه نين عيومومي اينكيشافينا خيدمت ائدير.

 

گؤرمه‌لي يئرلر و عابيده لر :

 

"قزوين"ين گؤرمه‌لي تاريخي يئرلري، مينئرال سو بولاقلاري، عالي قاپيسي، چهل ستون، الموت، نوذرشاه، لامبسار، سميران، سانقرود، شيركوه و ... قالالاري : سانقي قالاسي‌نين كوفي يازيلاري ايله بزه‌ديلميش داشلاري ، باراجين قالاسي ، بير نئچه مينئرال سو بولاقلاري ، قافار قوندباد مقبره‌لري، بير نئچه قديم ائو بينالاري : رضوي، سيده ، ضربخانه، گولشن ، واسير، هادقي و شاهرودي ، سيد عليخان ، حسن آباد و شاه كوه قديم قبريستانليقلاري ، نوستار آباد، قازانچلار، حسين آباد، مئشكين تپه، اولند تپه، بير نئچه قديم بازارلار، كاروانسارالار، قديم قزوينين داروازالاري (قالا قاپيلاري) ، كلاه فرنگي موزئيي، كبير، حئيدرييه، مسجيدالنبي ، قديم مكتب و مدرسه‌لر، مقبره‌لر و مقدس يئرلر و سايره.

موضوعات
پيوندها